... از خانواده دیپلماتهای ربوده شده که در مجلس حضور داشتند دعوت شد تا حضار را از خاطرات عزیزان در بند خود بهرهمند کنند و اولین نفر هم کسی نبود جز پدر سردار حاج احمد متوسلیان؛ از چهره پیر و فرتوت او به خوبی میشد تشخیص داد که داغ دوری فرزندش با او چه کرده است. پس از لحظاتی، پدر حاجاحمد باب سخن را آغاز کرد؛ اگر چه به دلیل کهولت و خس خس صدایش چند جمله بیشتر نگفت، اما شاید بتوان گفت نقطه عطف مراسم همین جملات بود: "حاج احمد زنده است، انشاءالله برمیگردد. یک بار حاج احمد در سن ?ماهگی مریض شد و ذات الریه گرفت. مادرش به من که در مغازه بودم زنگ زد و من ساعت حدود ?? شب بود که به خانه آمدم. به همسرم گفتم چرا زودتر به من مریضی احمد را نگفتی الان در این وقت شب دکتر کجا پیدا کنم؟ دیدم سفیدیهای چشمان احمد پیدا شده و پاهایش آویزان مانده، آمدم بیرون اتاق و تجدید وضو کردم بعد رو به قبله نشستم و چهار بار ‹امن یجیب› را خواندم. ‹امن یجیب› چهارم که تمام شد، دیدم سیاهی چشمانش برگشت. خدا دوباره او را به ما داده بود. انشاءالله میآیند." در این جا بغض مانع از ادامه صحبت هایش می شود چند قطره اشک میریزد و بعد دوباره میگوید: "حاج احمد زنده است، انشاءالله میآید " ******* آری! آن قدر گفت و گفتند ... و گوش هایی که باید نشنیدند تا که رفت و رفتند!
3:22 عصر
افسوس
بدست وصال در دسته
3:10 عصر
حاج احمدخداکندکه بیایی.......
بدست وصال در دسته
شبکه خبر در حال پخش مستقیم از فرودگاه بین المللی بیروت :
سید حسن نصرالله ، مقامات ارشد لبنانی و چند تن از مقامات ایرانی ، منتظر فرود هواپیمای حامل حاج احمد متوسلیان و 3 تن دیگر از اسرا هستند ...
...
9:30 شب ، هواپیما آرام بر زمین می نشیند .
آرام آرام ، اسیران لبنانی و فلسطینی پیاده می شوند و با سید حسن نصرالله و مقامات مصافحه می کنند .
همه منتظر 4 دیپلمات ایرانی هستند ، اما خبری نیست ...
چند دقیقه بعد ، خبرنگار تلویزیون اعلام می کند :
4 اسیر ایرانی همین حالا جداگانه وارد فرودگاه شدند ...
...
آری ؛
خبر حقیقت دارد ،
خودشان هستند ، اما ...
...
اصلا چهره هایشان قابل شناسایی نیست !
حاج احمد خیلی شکسته شده ،
موها و محاسنش هم کاملا سفید شده ...
...
نزدیک به نیمه شب است و کنفرانس خبری 4 دیپلمات برگزار می شود .
چهره های نورانی و مظلومی که در پی سالها اسارت ، شکسته و مجروح شده اند ؛ در مقابل دوربین خبرنگاران قرار دارند .
سخن با کلام حاج احمد آغاز می شود :
کلامی از قرآن درباره وعده به مومنین و مجاهدین و پس از آن یادی از امام خمینی (ره) ...
خبر دارند که دیگر امام در میانشان نیست و با اشک از ادامه راه او می گویند ...
شرح ماوقع آغاز می شود و از روز چهاردهم تیرماه سال 1361 می گویند که در منطقه برباره در جاده طرابلس ، چگونه به دست مزدوران حزب راستگرای مسیحی فالانژ ربوده شدند و در این سالها از کجا به کجا منتقل شدند .
از رنج ها و شکنجه ها می گویند و از رفتار وحشیانه صهیونیست ها با آنها ...
...
حاج احمد ناگهان از "همت" می پرسد !
خبرنگاری می گوید : " او همان اوایل که شما را اسیر کردند ، به شهادت رسید . "
غم ، تمام وجود حاج احمد را فرا می گیرد و گویی تحمل تمام آن شکنجه ها و رنجهای اسارت ، از شنیدن خبر شهادت دوست قدیمی اش ، آسانتر بوده است ...
از دوستان و همرزمان دیگر سوال می شود و یکی یکی درباره آنها توضیح داده می شود .
...
فردا شده است .
تیتر روزنامه های ایران :
" احمد متوسلیان ، فرمانده ارشد دفاع مقدس ، به همراه سید محسن موسوی ، تقی رستگار مقدم و کاظم اخوان ، پس از 26 سال اسارت ، از زندان های رژیم صهیونیستی آزاد شدند . "
پخش عادی شبکه ها قطع می شود و خبر ورود 4 اسیر را اعلام می کند :
رهبر معظم انقلاب به همراه جمعی از فرماندهان نیروهای مسلح ، به استقبال حاج احمد متوسلیان و دیگر اسیران ایرانی آمده اند .
...
حاج احمد متوسلیان با رهبر انقلاب مصافحه می کند و آیت الله خامنه ای هم با ذکر خاطراتی از دوران جنگ ، تبسم را بر لبان حاضران می نشاند .
حاج احمد با تک تک فرماندهان مصافحه می کند و بعضی ها را هم بیشتر در آغوش می گیرد و گریه می کند .
سعی می کند نشان ندهد که چه احساسی نسبت به افراد دارد اما می توان فهمید که حاج احمد از دست خیلی ها ناراحت است ...
...
تلوزیون ، چند روزی است که مستقیم و غیرمستقیم ، تصاویر مربوط به این بازگشت را نشان می دهد .
در میان مردم ، صحبت هایی در گرفته که : " واکنش متوسلیان به اقدامات همرزمان قدیمی اش چیست؟! "
حاج احمد خبر ندارد که آن دوستش ، میلیاردها تومان خرج انتخابات کرده است و دوست دیگرش به چاپلوسی و کسب جایگاه مشغول است و هر کدام با دیگری در حال دعوا هستند !
از چند زنه شدن !!! برخی همرزمانش آگاه نیست و تازه می فهمد که قراردادهای کلان فلانی که زمانی همرزمش بوده است ، برای چه کاری صورت گرفته است ...
...
حاج احمد در حال قدم زنی در خیابان است ،
اما کسی او را نمی شناسد !!!
در و دیوارهای شهر ، تبلیغ کالاها و بازیگران سینما و خوانندگان را نمایش می دهد .
دخترک های خیابانی با آن وضع نا به هنجارشان دل حاجی را می لرزانند ...
باز با خود می گوید :
سردرگمم !
نمی دانم 26 سال از وطنم دور بوده ام یا مانند اصحاب کهف در خوابی 300 ساله به سر می بردم ؟!
این همه تغییر و تحول در این مدت 25 ساله اتفاق افتاده ؟!
این همه تقلب و فراموشی ارزشها و خیانت دوستان و رزمندگان ، در عرض این سالها که نبوده ام رخ داده است ؟!
...
حاج احمد ، تازه در حال آشنایی با این روزگار غریب است ؛
روزگاری که فقط جاه و مقام و قدرت طلبی ، حرف اول را در آن می زند و ارزش های انسانی و معنویات در کمتر کسی دیده می شود ...
ایران سال 87 ، برای او چندان پیشرفته نیست و از این بابت تاسف می خورد !
تاسف می خورد که چرا تا به حال شهید نشده است و به همت و باکری نپیوسته است ...
...
آری ،
او هم مانند اصحاب کهف ، آرزوی مرگ می کند و همه را به یاد جمله امام خمینی می اندازد :
" از خدا می خواهم که به پدر پیر مردم عزیز ایران صبر و تحمل عطا فرماید و او را بخشیده و از این دنیا ببرد تا طعم تلخ خیانت دوستان را بیش از این نچشد . ما همه راضی هستیم به رضایت او ، از خود که چیزی نداریم ؛ هر چه هست اوست . والسلام " (6/ 1/ 68)
بر گرفته از وبلاگ نسل سرخ
2:51 عصر
فضیلت آیة الکرسی
بدست وصال در دسته
آیة الکرسی :
** هر کس که هنگام خواب آیة الکرسی را بخواند به خواست خدا به مرضی که او را فلج کند گرفتار نشود و هر کس پس از نماز آن را بخواند گزنده ایی به او آسیب نرساند. *حضرت امام رضا
** کسی که چهار آیه از اول سوره بقره و آیة الکرسی را با دو آیه بعد از آن و 3 آیه آخر آن سوره را بخواند هیچگونه بدی و ناراحتی در جان و مال خویش نبیند و دیو لعین به وی نزدیک نشود و قرآن را فراموش نکند.
** هر کس آیة الکرسی را هنگام خواب بخواند خدای تعالی او را در خانه و چند همسایه ار اطرافیانش را از شر شیطان رجیم در امان نگه دارد .
** کسی که از خانه خارج می شود آیة الکرسی را بخواند خداوند تبارک و تعالی 70هزار فرشته را مامور کند تا برای او استغفار کنند تا هنگامی که به خانه برمی گردد و چون به خانه در آید فقر را از وی برگرداند. * رسول اکرم محمد(ص)
** تلاوت آیة الکرسی 1000 بدی را از بدی های دنیوی و 1000 بدی از بدی های اخروی را زایل گرداند که بدترین بدی در دنیا فقر و بدترین بدی آخرت فشار قبر است.
** هر کس آیة الکرسی را 14 بار بر بیمار بخواند شفا یابد ان شاالله.
** هر کس در وقت غروب 41 بار آیة الکرسی را بخواند حاجتش روا گردد.
** به جهت بقای نسل و سلامتی خود از بلایا 40 بار تا علی العظیم بخواند. (همان آیه 255 به تنهایی)
** به جهت عزت و بزرگواری نزد بزرگان سه بار آیة الکرسی را بخواند و به کف دستها بدمد و به صورت بکشد.
** جهت نور چشم بعد از هر نمازی دست بر چشمها نهد و یک بار حمد و آیة الکرسی را بخواند بعد بگوید اُعیذُ نورَ بصری بنورِ الله الذی لا یطفی.
** گویند اگر 3 بار آیة الکرسی را بر آب بخوانند و روی خود را با آن بشوید و دو رکعت نماز کند و در هر رکعت 1 حمد و 1 آیة الکرسی بخواند هر مرادی داشته باشد حاصل گردد. ان شاالله
** گویند هر کس آیة الکرسی را بنویسد و بر بازوی خود ببندد هر جا رود عزیز و محترم شود.
** هرکس آیة الکرسی را با زعفران به کف دست راست خود بنویسد و آن آب را با زبان خود لیسد و 7 نوبت چنین کند چیزی را فراموش نکند و فرشتگان او را آمرزش دهند. * رسول اکرم (ص)
** در شدائد و سختی ها در مهمات عظیمه آیة الکرسی 12 بار نافع است.
** هرگاه چشم کسی درد کند آیة الکرسی را با اعتقاد درست بخواند ان شاالله شفا یابد.
متن آیات شریفه
بسم الله الرّمن الرّحیم
اللّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ
مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ
عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ
بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ
وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ «255»
لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ
بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ
لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ «256» اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ
آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ
أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ
أُوْلَـئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ «257»
ترجمه آیات شریفه
خداى یکتا که جز او هیچ معبودى نیست ، زنده و قائم به ذات [ و مدّبر و برپا دارنده و نگه دارنده همه مخلوقات ] است ،
هیچ گاه خواب سبک و سنگین او را فرا نمی گیرد، آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است در سیطره مالکیّت و فرمانروایى اوست .
کیست آنکه جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند ؟ آنچه را پیش روى مردم است [ که نزد ایشان حاضر و مشهود است ] و آنچه را
پشت سر آنان است [که نسبت به آنان دور و پنهان است] می داند . و آنان به چیزى از دانش او احاطه ندارند مگر به آنچه او بخواهد.
تخت [حکومت ، قدرت و سلطنت]ش آسمان ها و زمین را فرا گرفته و نگهدارى آنان بر او گران و مشقت آور نیست ; و او بلند مرتبه و بزرگ است .
« 255» در دین ، هیچ اکراه و اجبارى نیست [ کسى حق ندارد کسى را از روى اجبار وادار به پذیرفتن دین کند ، بلکه هر کسى باید آزادانه
با به کارگیرى عقل و با تکیه بر مطالعه و تحقیق ، دین را بپذیرد ] . مسلماً راه هدایت از گمراهى [ به وسیله قرآن ، پیامبر و امامان معصوم ]
روشن و آشکار شده است . پس هر که به طاغوت [ کان را از نور به سوى تاریکى ها بیرون می برند ; آنان اهل آتش اند
و قطعاً در آنجا جاودانه اند .
2:49 عصر
تقوا
بدست وصال در دسته
در کتاب تندیس عشق ( خاطراتی از آیت حق و عارف فرزانه کربلایی احمد میرزا حسینعلی تهرانی) از قول کربلایی احمد نقل شده:
مرحوم شیخ رجبعلی شاگردی داشت که خیلی امام حسینی بود و در بازار تهران تشکیلاتی به هم زده بود و خودش برای امام حسین علیه السلام مجلس می گرفت.
امّا این شخص اصلاً اعتنایی به حرام و حلال اموالش نداشت و حتّی پول هم نزول می داد.
زمانی که او فوت کرد، تشییع جناز? عجیبی برای او برگزار شد، به گونه ای که بیشتر بازاریها مغازه ها را برای او تعطیل کردند، ما هم در تشییع او شرکت داشتیم، در میان راه، شیخ به من گفت: داش احمد، در این فکر بودم که مردی که این چنین اهل گریه و روضه است حتماً باید مورد توجّه حضرت سیّدالشهداء علیه السلام قرار بگیرد،
به محض آنکه این فکر از ذهنم گذشت، یک دفعه دیدم پرده های غیبی کنار رفت و حضرت سیدالشهداء علیه السلام جلوه ای عنایت کرده و فرموده: فلانی، تو چه خیال می کنی؟ مگر من رئیس دزدها هستم؟
و سپس فرمود: ما اهل بیت، اعمال را تنها از انسانهای متّقی قبول می کنیم.
تندیس عشق، مؤلف: حمید احمدی جلفایی، قم، انتشارات منشور وحی، 1386
یا رب الحسین! بحق الحسین، اشف صدر الحسین بظهورالحجة
یا علی
التماس دعا
2:42 عصر
باز محرم نزدیک است
بدست وصال در دسته
عاشقان حسین (ع)بسم ا..
صدای زنگ قافله های مولایمان امام حسین(ع) به گوش میرسد.
صدای طپشهای دل مضطرب عمه سادات
صدای العطش
صدای قطرات آب ریخته از مشک......
خدایا بار دیگر به موسم غم و اندوه اربابمان نزدیک میشویم.
نمیدانم این محرم با چه رویی به سیاهیهای مجلست نگاه کنم.
با چه رویی در برابر عظمت نام شما بایستم.
میدانم که همیشه عهد و پیمانم را شکسته ام.به خوبی میدانم که جای من مجلس عزای پسر زهرا (س) نیست.
اما این یک بیت شعر را از تمام وجودم فریاد میزنم و افتخار میکنم
ای اهل عالم
قابل نبوده ام که کند دعوتم کسی
مولا کریم بوده که بی دعوت آمدم
این حسین کسیت که مکتب او سازنده و انسان ساز است ؟
این حسین کیست که تمام فضایل اخلاقی در وجود او جمع بود ؟
این حسین کیست که کشتی نجات و چراغ هدایت است ؟
این حسین کیست که مزار پاکش شفاخانه اهل دل است ؟
این حسین است که شهادت را به عالیترین درجه ارتقاء داد و او شد
سید الشهداء
التماس دعا
2:41 عصر
محرم آمدوما................
بدست وصال در دسته
محرم هم از راه رسید.... محرم که میشه داغ دل هیئتی تازه میشه ( نویسنده:حساب من را جدا بزارین من کمتر از اونی هستم که بخوام خودم ا با هیئتی هایکی کنم. حرف دل شما را میگم). انگار تمام طول سال زندگی میکنیم .به عشق این که این دهه بیاد ما را باخودش به هیئت ببره. آره دیونه هستیم. می دونم. خیلی گفتن و میگن. ما ها عقل نداریم. بوی محرم به مشاممون که خورد عقل از سر ما می پره. خیلی حرفا برامون زدن. باز هم می گن. ولی می خوای بدونی کی عقل ما را کی گرفته آقا سیدجواد گفته:
عقـل از ســرم پریــده و دیــوونـگی جــا گرفته
حرف اگه داری با حسین بزن عقلم را خدا گرفته
همیشه یاد سید الشهدا را دل ما زنده می مونه. و هیچ کس و هیچ چیز نمی تونه ما را از عشق مون جدا کنه. عشق ما یه عشق واقعی و خداییه. . با تمام عشق های دنیا فرق داره.
این حسین کیست که عالم همه دیونه اوست.
این چه شمعی ست که جان ها همه پروانهی اوست.
2:25 عصر
» داستان زیبای ابوراجح حلى و امام زمان (عج
بدست وصال در دسته
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
ابوراحج از شیعیان مخلص شهر حله ، سرپرست یکى از حمام هاى عمومى آن شهر بود، بدین جهت ، بسیارى از مردم او را مى شناختند.
در آن زمان ، فرماندار حله شخصى ناصبى به نام مرجان صغیر بود. به او گزارش دادند که ابوراجح حلى از بعضى اصحاب منافق رسول خدا (ص ) بدگویى مى کند. فرماندار دستور داد او را آوردند.
آن قدر زدند که تمام بدنش مجروح گشت و دندان هاى پیشین ریخت ! همچنین زبانش را بیرون آوردند و با جوالدوز سوراخ کردند و بینى اش را نیز بریدند و او را با وضع بسیار دلخراشى به عده اى از اوباش سپردند. آنها ریسمان بر گردن او کرده و در کوچه و خیابان هاى شهر حله مى گرداندند! و مردم هم از هر طرف هجوم آورده او را مى زدند. به طورى که تمام بدنش مجروح شد، و به قدرى از بدنش خون رفت و که دیگر نمى توانست حرکت کند و روى زمین افتاد، نزدیک بود جان تسلیم کند.
جریان را به فرماندار اطلاع دادند. وى تصمیم گرفت او را بکشد، ولى جمعى از حاضران گفتند:
- او پیرمرد فرتوتى است و به اندازه کافى مجازات شده و خواه ناخواه به زودى مى میرد، شما از کشتن او صرف نظر کنید و خون او را به گردن نگیرید!
به خاطر اصرار زیاد مردم - در حالى که صورت و زبان ابوراجح به سختى ورم کرده بود - فرماندار او را آزار کرد. خویشان او آمدند و نیمه جان وى را به خانه بردند و کسى شک نداشت که او خواهد مرد.
اما فرداى همان روز، مردم با کمال تعجب دیدند که او ایستاده نماز مى خواند و از هر لحاظ سالم است و دندان هایش در جاى خود قرار گرفته ، و زخم هاى بدنش خوب شده و هیچ گونه اثرى از آن همه زخم نیست ! و با تعجب از او پرسیدند:
- چطور شد که این گونه نجات یافتى و گویى اصلا تو را کتک نزدند؟!
ابوراجح گفت :
- من وقتى که در بستر مرگ افتادم ، حتى با زبان نتوانستم دعا و تقاضاى کمک از مولایم حضرت ولى عصر(عج ) نمایم ؛ لذا تنها در قلبم متوسل به آن حضرت شدم و از آن حضرت درخواست عنایت کردم .
وقتى که شب کاملا تاریک شد، ناگاه ! خانه ام نورانى گشت ! در همان لحظه ، چشمم به جمال مولایم امام زمان (عج ) افتاد، او جلو آمد و دست شریفش را بر صورتم کشید و فرمود:
- برخیز و براى تاءمین معاش خانواده ات بیرون برو و کار کن ! خداوند تو را شفا داد!
اکنون مى بینید که سلامتى کامل خود را باز یافته ام .
خبر سلامتى و دگرگونى شگفت انگیز حال او - از پیرمردى ضعیف و لاغر به فردى سالم و قوى - همه جا پیچید و همگان فهمیدند.
فرماندار حله به ماءمورینش دستور داد ابوراجح را نزد وى حاضر کنند. ناگاه ! فرماندار مشاهده نمود، قیافه ابوراجح عوض شده و کوچکترین اثرى از آنهمه زخم ها در صورت و بدنش دیده نمى شود! ابوراجح دیروز با ابوراجح امروز قابل مقایسه نیست !
رعب و وحشتى تکان دهنده بر قلب فرماندار افتاد، او آن چنان تحت تاءثیر قرار گرفت که از آن پس ، رفتارش با مردم حله (که اکثرا شیعه بودند) عوض شد. او قبل از این جریان ، وقتى که در حله به جایگاه معروف به ((مقام امام (عج ))) مى آمد، به طور مسخره آمیزى پشت به قبله مى نشست تا به آن مکان شریف توهین کرده باش ؛ ولى بعد از این جریان ، به آن مکان مقدس مى آمد و با دو زانوى ادب ، در آنجا رو به قبله مى نشست و به مردم حله احترام مى گذاشت . لغزش هاى ایشان را نادیده مى گرفت و به نیکوکاران نیکى مى کرد. ولى این کارها سودى به حال او نبخشید، پس از مدت کوتاهى درگذشت .
نویسنده این مطلب : [white]